فیلم زندگینامه‌ واقعی است بر پایه زندگی جردن بلفورت


داستان و بازیهای این فیلم یک کلاس کامل برای کارافرینان است تا برای جذب و اقناع مخاطب


و آموزش تخصصی زبان بدن از آن بهره برده و البته همیشه مراقب کلاهبرداران هم باشند


در گونه کمدی سیاه، مارتین اسکورسیزی این فیلم را کارگردانی نموده است.


فیلمی که هم به‌خاطر نام کارگردانش(که یکی از برترین کارگردان های بزرگ معاصر و از بزرگ‌ترین فیلمسازان جهان است)


و هم به دلیل حضور بازیگری چون دی‌کاپریو (از بازیگران طراز اول سینما محسوب می‌شود)

شاید بسیار ساده لوحانه باشد اگر در آخرین ساخته‌ این کارگردان بزرگ جهان سینما به دنبال خون و خونریزی ‌‌و خیابان‌های ترسناک و کاراکترهای منحصر بفرد و مرتبط با دنیای مافیا باشید.

شما شدیدا و سخت در اشتباه هستید.پس لطفا به خواندن ادامه دهید


فکر می کنم اگر هیچکاک همیشه ما را شوکه نموده فیلمی سرشار از فساد و تباهی و هیجان و رسوایی مالی را بصورتی کامیکازی وار برایمان اسکورسیزی تدارک دیده فیلمی با زبان بدن هایی نامتعارف با کلی فحاشی و توهین و گستاخی و سبک سری که تا کنون از اسکورسیزی شاهد نبوده ایم . شاید بد نباشد بدانید این فیلم رکوردی بی نظیر از شدت و تعداد الفاظ رکیک را دارد که در جای‌جای فیلم حک شده و برای اولین بار است در تاریخ سینما که چنین فیلمی ساخته شده است. شاید برای نشان دادن اوج …… از حق نباید گذشت که دیکاپریو هم در خلق تصویری دیوانه وار از جردن بلفورت کاملا ماهرانه و هنرمندانه رفتار کرده و شما را با زبان بدن فوق العاده حس گرفتنهای وحشیانه و واقعی به قعر نقش خود می برد کاری که تاکنون ندیده بودم و اوج هنر و توانایی خود را به نمایش می گذارد در سکانسی فراموش نشدنی با دیکاپریو ( بلفورت )را در حال وعظ و سخنرانی و نصیحت به دلالان خرده پای تیمش می بیند و قدرت او در بیان ارائه هنرمندانه زبان بدن چنین دیالوگ‌هایی بسیار تحسین برانگیز و اغوا کننده است . از این سکانس مازیار میر سالها است برای آموزش فنون بازاریابی استفاده می کند(نویسنده)


هم اکنون جوردن بلفورت (شخصیت اصلی گرگ وال استریت ) صرفا برای تجارتش یا برای فریبکاری‌هایش اصلا در وال‌استریت معروف نیست، بلکه بازی بیاد ماندنی دیکاپریو اورا جاودانه نموده است؛ نقشی که جایزه گلدن‌گلوب را از آن خود کرد و چهره و شخصیت او را جهانی و سینما یی نمود. با این حال فیلم گرگ وال استریت شخصیت جوردن را برای سال‌های متمادی با سه‌ کلمه مترداف می کند که عبارتند از: ثروت = کلاهبرداری، شهوت، اعتیاد. اما او خودش ناراحت که نیست به تازگی در وبلاگ شخصی‌اش چنین قلم فرساسس نموده است: بروید به سینما و ببینید دی‌کاپریو چگونه نقش مرا بازی کرده و در عین حال یادتان باشد که به چه آدمی تبدیل شده‌ام در شماره جدید یکی از مجلات خارجی جمله جالبی دیدم با این عنوان ( جوردن بلفورت یکی از بی‌شمار کلاهبرداران بالقوه پول‌ساز است که حتی با بودن در پشت میله های زندان هم باز توانسته بر دارایی‌های خود بیفزاید. بخاطر فروش داستان پیچیده و سیاه زندگیش)

جوردن در آخرین مصاحبه اش در یکی دیگر از نشریات آمریکا می گوید :ما اشتباهات گذشته‌مان نیستیم، بلکه در واقع ما ظرفیت‌ها و امکاناتی هستیم که از گذشته جمع کرده‌ایم.

و معروف ترین جملات جردن بلفورد که در فیلم اسکورسیزی هم آنرا بازگو نمودند این بود که :پول برای شما فقط یک زندگی بهتر نمیاره،غذای بهتر، ماشین بهتر یا حتی دخترهای بهتر،علاوه بر همه اون ها، شمارو یه آدم بهتر هم میکنه،شما میتونید به راحتی نظرتون رو به یک کلیسا یا محفل سیاسی هم به راحتی غالب کنید

لحظه به لحظه این فیلم سه ساعته منطبق برافعال روز وال استریتی ها رقم خورده و شما را همراه عوامل فیلم در یک سیر واقعی با خود میبرد اسکورسیزی این بار هم بینهایت متفاوت و پر رنگ ظاهر شده و البته بسیار بسیار متفاوت با آنچه بدان مشهور شده مثل گاو خشمگین، رفقای خوب،کازینوو دسته‌ی نیویورکی ،مرحوم و شاتر آیلند و… اما امروز گرگ وال استریت را ساخته است.

آنچه کارگردان کهنه کار این فیلم ارائه نمود یک رویا پردازی حقیقی فانتزی و بیشتر به نظر مازیار میر فانتزی است که متاسفانه به جای این که بیشتر رنگ بوی اسکورسیزی را داشته باشد بیشتر دیکاپریویی بود. بهتر است یادمان نرود که مارتین اسکورسیزی عناصر قدرتمند نمایشی؛ فراوان در اختیار داشته و هم چنین المانهای غم انگیز نیز در گرگ وال استریت کم نمی بینیم.دست او همه گونه پر بوده و نتیجه اش هم بسیار عالی از کار درآمده است

و صد البته دیکاپریو بیشتر از هرکس در ان خوش درخشیده است اسکورسیزی به احتمال زیاد ۱۰۰% دست دی کاپریو را تمام و کمال در این فیلم باز گذاشته است. جونا هیل و متیو مکناهی نیز از دیگر بازیگران خوب فیلم هستند که جا دارد به آنها هم اشاره کنم هرچند از زبان بدن خوبی به نسبت دی کاپریو برخوردار نبوده اند اما بازی قابل قبولی ارائه نمو ده اند.

جونا هیل برای نقش دانی آزوف انتخاب جسورانه دیگری بود که کارگردان کهنه کار ما با ان دست به قمار بزرگی در ساخت فیلم زد آری هیل اگر در یک مورد واقعا استاد باید لقب بگیرد ، آن طنز کلامی و مخصوصا غیر کلامی و ترکیب این دو فن است و کارگردان بخوبی با این توانایی های هیل آشنا است بنابر این او را در موقعیتی قرار می دهند که شوخی های کلامی به همراه زبان بدن بی نظیرش همیشه برای بیننده عیان باشد. و نکته بسیار مهم دیگر هم اینکه این حجم از صحنه های جنسی در فیلم واقعا به نظر من کاملا بی معنی است و با توجه به سانسور شدن مواردی حتی در خود آمریکا هنوز هم موارد نابجا و بی مورد و بی معنی از صحنه های جنسی در این فیلم به وفور به چشم میخورد و توی ذوق هر بیننده ای می زند.

شاید علت اصلی آن را میتوان در تلاش سازندگان فیلم در پوشاندن خطاهایشان با این تکنیکها دانست.اما یکی از نقاط قوت فیلم که نمی توان از آن گذشت کار کارگردانی آن است که ریتم فوق العاده آن را نه تنها حفظ کرد بلکه آن را بسیار بهبود و توسعه بخشید.

زندگی غیر اخلاقی یک دلال بورس و ماجراهای صعود و افول یک دلال بازار بورس که توانست از راه تقلب به ثروت کلانی برسد و تمام آن را در خوشگذرانی های افراطی خرج کند را به تضویر کشیده که البته از گیشه خوبی هم برخوردار شد یک فیلم کاملا ججالی در ژانر دیگری.

سه مجموعه سینمای زنجیره ای و دو سالن سینمای روسیه به جرم تبلیغ مصرف مواد مخدر با نمایش فیلم «گرگ وال استریت» در مجموع بیش از ۱۱۰ هزار دلار جریمه شدند این خبری بود که همگان را هم شوکه کرد و از نکات استثنایی این فیلم بود .

جردن راس بلفورت (Jordan Ross Belfort) (متولد ۱۹۶۲ در برانکس نیویورک)، دلال سهام، تاجر ۵۱ساله یهودی‌الاصلی است. که به جرم حیله و فریبکاری در بازار سهام مدت سه سال به حبس محکوم شد. جردن بلفورت کتابی با عنوان گرگ وال استریت (The Wolf of Wall Street) از زندگی واقعی خود به رشته تحریر در آورد که دستمایه اصلی این فیلم است و بر اساس آن در سال ۲۰۱۳ فیلمی با همین نام (گرگ وال استریت) توسط اسکورسیزی و با بازی لئوناردو دی کاپریو ساخته شد. این فیلم داستان ماجراهای صعود و افول یک دلال بازار بورس به نام جوردن بلفورت را بازگویی می کند که از راه تقلب به ثروت کلانی رسید و تمام آن را در خوشگذرانی های افراطی خرج کرد.

نکته‌ی جالب و تامل‌برانگیز اما این است که این فیلم به دلیل وجود صحنه‌های فراوان و افراطی از روابط جنسی و استفاده از مواد مخدر یکی از جنجالی‌ترین فیلم‌های سال ۲۰۱۳ بود و مازیار میر فکر می کند شاید هم نوعی تبلیغ برای فروش بهتر و در لایه پنهان فیلم تبلیغ برای فروش کوکائین باشد چراکه مصرف مشروبات الکلی و انواع قرص ها و مواد روانگردان را بسیار بد جلوه می دهد و فقط کوکائین را برتر از دیگر مواد معرفی می کند.  حتی در آمریکا نیز بعد از اعتراضات مخالفان که معتقد بودند این فیلم به انحطاط اخلاقی و افراط روی پرده سینما شکوه و زیبایی بخشیده است، توانست با محدودیت‌های فراوان و با درجه سنی R به اکران رسید.

انتقادات از این فیلم به حدی بود که زمان اکران آن در آمریکا گزارش هایی منتشر شد مبنی بر اینکه یک عضو آکادمی اسکار در مراسم اکران ویژه این فیلم قبل از ایام کریسمس به مارتین اسکورسیزی حمله لفظی کرده و گفته است: “شرم بر تو “. اعتراض مخالفان حتی شامل دیالوگ‌های این فیلم هم می‌شد و به عنوان مثال در این فیلم بیش از ۵۰۰ مورد فحش رکیک به کار برده می شود…..

(گرگ وال استریت یا The Wolf of Wall Street) در کشورهای بسیاری نیز کماکان حاشیه‌ساز بود و به عنوان مثال هیئت طبقه بندی فیلم در کنیا و بسیاری از کشورها این فیلم را به دلیل “صحنه های بیش از حد از برهنگی، سکس،‌ هرزگی، عیاشی و فحاشی” ممنوع کردند و حتی مسئولان این هیئت ‌ده‌ها نفر از قاچاقچیان نسخه‌های غیرقانونی این فیلم توقیف شده را دستگیر کردند.

این فیلم داستان از صفر به قله رسیدن دلال سخت کوشی است که اواخر دهه ی ۸۰ وارد این بازار می شود و شاید اوج هنر و توانایی فیلم آن سکانسی است که دی کاپریو قرار که یک خودکار باید به خریدار بی میل بفروشه که واقعا یک کلاس کامل بازار یابی و فروش است.

قبل از مرور داستان فیلم سری به افتخارات فیلم هم بزنیم، که عبارتند از:

۱-نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای لئوناردو دی کاپریو

۲-نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای جونا هیل

۳-نامزد اسکار بهترین کارگردانی برای مارتین اسکورسیزی

۴-نامزد اسکار بهترین فیلمنامه نویسی اقتباسی برای ترنس وینتر

۵-نامزد اسکار بهترین فیلم برای مارتین اسکورسیزی و لئوناردو دی کاپریو و جوی مک فارلند و رایزا عزیز

۶-نامزد گوی طلایی بهترین فیلم کمدی یا موزیکال

۷-برنده گوی طلایی بهترین بازیگر نقش اول مرد کمدی یا موزیکال برای لئوناردو دی کاپریو


وال استریت ، نامی است که در تاریخ ایالات متحده همیشه یادآور دو مسئله است : ۱- کسب ثروت ۲- کلاهبرداری

به واقع می توان گفت که کارگزاران بورس در وال استریت چنانچه بخواهند به ثروت هنگفتی دست پیدا کنند ، حتما باید از راه های فرعی که معمولاً با قانون مغایر بوده به پیش روند و در این آشفته بازار مالی که همه در حال نابودی یکدیگر هستند، تنها چندین نفر قدر قدرت همیشه باقی می مانند و جردن بلفورت یکی از قدرتمندترین این افراد بود است.

بلفورت در ابتدای ورود به دنیای وال استریت وضعیتی شبیه به جک مور در فیلم « وال استریت : پول هرگز نمی خوابد » داشت. پسری پُر انرژی که برای حضور فعال در بازار بورس به میدان آمده بود و هرگز حقوق فوق العاده ای دریافت نمی کرد. اما این رویه تا اواخر دهه ی هشتاد که مصادف با ریزش سهام وال استریت و متعاقباً ، ضرر های هنگفت مالی برای سهام داران بزرگ وال استریت بود، ادامه داشت. در این دوران که همه کارگزاران بورس به دنبال راهی برای فرار از ضررهای مالی بودند، جردن بلفورت که تا آن زمان یک کارمند رده پایین محسوب می شد ، تغییر رویه داد و تصمیم گرفت راه و روش دلالی را پیش بگیرد چراکه با توجه به تجربه اش در وال استریت می دانست که این روش او را ثروتمند خواهد کرد و همینطور هم شد. جردن بلفورت که تا آن زمان حقوقی بالغ بر ۲ هزار و چند صد دلار در ماه داشت، به یکباره ثروتی ده ها میلیون دلاری در سال کسب کرد و تبدیل به یکی از مهمترین افراد شاغل در وال استریت شد.


(The Wolf of Wall Street) یا گرگ وال استریت قصه ای است، در مورد بلفورت و داستان ثروت اندوختن اش است. اما چرا اسکورسیزی با اینکه افراد بسیار ثروتمند تر و پر نفوذ تر از جردن بلفورت در جریان بحران وال استریت از او دفاع کردند، باز هم به سراغ ائ آمده است و او را سوژه اصلی داستانش قرار داده است؟

آری بلفورت شاید در مقایسه با هیولاهای امروز وال استریت چندان قدرتمند نباشد.

جردن بلفورت برخلاف همکاران اش که اغلب ترجیح می دادند در سکوت کارشان را انجام دهند، شخصیتی بی نهایت پر سر و صدا بود و زمانی که به ثروت هنگفتی رسید ، بیشترین سهم را در اخبار و صحبت میان همکارانش داشت. بلفورت که به لطف دلالی ها و روش های مختلف موفق به کسب ده ها میلیون دلار شده بود، تقریباً نیمی از این ثروت را خرج برپایی جشن های مختلف می کرد که در آن همه جور اتفاقاتی نظیر استعمال جمعی مواد مخدر و… انجام می شد. بلفورت را از جهاتی حتی می توان ” عیاش ترین ” کارگزار بورس در وال استریت معرفی کرد.

جردن بلفورت سوژه مناسبی برای مارتین اسکورسیزی نیست مخصوصا که تم کارهای اسکورسیزی همیشه چیز دیگری بوده اما این بار کارگردان کهنه کار دست به یک شجاعت و ساختار شکنی کرده که هنوز هم برای من جای سوال دارد.

(The Wolf of Wall Street) یا گرگ وال استریت از زیتم تند و خلاقانه ای برخوردار است که تا کنون در کارهای اسکورسیزی نبوده و نیست و برخلاف مدت زمان سه ساعته فیلم که باید کند و آهسته باشد بسیار شلوغ و نفس گیر است صحنه های عشقی و مصرف مواد تا… همه از ریتم تندی برخوردار است و هدف آن است که شمارا با مفهوم ثانیه طلا است در وال استریت بیشتر و بصورت مفهومی آشنا سازد و کاملا تا پایان فیلم با این مذل شما را همراه خود می برد. و جالب است بدانید اگر شما صدای فیلم را خاموش کنید بازهم بازیگران و زبان بدن فیلم شما را به صندلیتان میخ کوب می کند آهنگ فیلم یک معرکه کامل و بتمام معنی است و بر جذابیت کار این کارگردان کهنه کار هم به صورت دو چندان می افزاید.

نویسنده فکر می کند اسکورسیزی برای داستان پردازی هم دست به یک سنت شکنی و ساختار شکنی کامیکازی زده است که در نوع خود هم کاملا بی سابقه است و هم بینهایت هوشمندانه و خردمندانه است و در لایه پنهان خود تعابیر و اهداف بسیاری را جا داده است، مثلا یکی از تعابیر من این است شاید سرعت زیاد داستان زمانی برای تفکر به بیننده نمی دهد و فقط هیجان و هیجان و بازهم هیجان از رخدادهای پی در پی خشن تند پرفراز و نشیب با لوکیشنهای غیر تکراری و فوق العاده و فقط به بیننده نشان می دهد قعر فساد و اوج وال استریت را و شاید این بار اولین باری است که اسکورسیزی قدرت تفکر در میانه کار را از هر بیننده ای می گیرد و اجازه تفکر را از شما میگیرد اما چرا؟


کارگردان کهنه کار این بار هم به شوخی هایی غیر متعارف و کوچگ و بزرگ پرداخته و آنها را در جای جای فیلم حک کرده جملاتی ناب هم در این فیلم بسیار به چشم می خورد مثلا :

شما میتونید با پول، محکوم رو از پای چوبه ی دار برگردونید

یا در جای دیگری در فیلم می گوید:

جوردن بلفورت (لئوناردو دیکاپریو): هیچ شرافتی توی فقر وجود نداره

من هم پولدار بودم، هم فقیر ……. ولی همیشه ترجیح میدم پولدار باشم،همیشه اونی بازنده است که اول حرف میزنه

داستان و بازیهای این فیلم یک کلاس کامل برای کارافرینان است  مخصوصا اپیزود آخر که او را به عنوان معلم بازار یابی و فروش معرفی می کنند او خودکاری را از جیب در می آورد و می گوید این خودکار رو به من بفروش و….


و فکر می کنم بزرگترین درس فروش و خلاقیت همین فروش خودکار بود استفاده از تکنیکها برای فروش بهتر و مخصوصا برای جذب و اقناع مخاطب که می توان همیشه از آن بهره برده و البته یادتان باشد همیشه مراقب کلاهبرداران باشید با این جمله کلیدی و معروف خودم مقاله را به پایان می برم (( هیچ چیز آری هیچ چیز آنگونه که بنظر می رسد نیست ))

مازیار میر مشاور و تحلیل گر