ترس و اضطراب مفاهیمی هم‌بافته با سرشت و موجودیت نوع انسان هستند. بشر در تمام سطوح تمدنی خود در طول تاریخ همواره با ترس و دلهره، حیات و زندگی خود را بر روی کره خاکی بنا نهاده است و ظاهراً فرار از ترس برای انسان هیچ‌گاه میسر نبوده و احتمالاً در آینده نیز نخواهد بود. امروز و در اوج شکوفایی تمدن مدرن نیز ترس با کمیت و کیفیتی متفاوت هم‌چنان همراه انسان‌هاست؛ اگر در گذشته ترس در حوزه متافیزیک و به خصوص بر بدن متمرکز بود و در واقع به ادامه حیات معطوف می‌شد؛ امروز اما با رنگ باختن مابعدالطبیعه قرون وسطا و هم‌چنین گسترش بهداشت، پیشرفت علوم پزشکی و مهندسی (برای داشتن سرپناهی امن‌تر) و هم‌چنین سازمان یافتن خشونت دولت‌های مطلقه قرن‌های گذشته و جنگ‌ها در قالب دموکراسیِ صوری، تمرکز ترس از بدن به مفهومی به نام «آینده» کوچ کرده است. آینده‌ی نامعلوم درست همان‌چیزی‌ست که هیچ پیشرفتی نمی‌تواند بر آن غلبه کند؛ به نحوی که در مقام نظرورزی می‌توان چنین گفت که آینده، مابعدالطبیعه‌ی دوران مدرن است. ترس از آینده در هر سه سطح فردی، جامعه‌ای (یا ملی) و جهانی، امروز تولیدکننده و بازتولیدکننده بزرگ‌ترین رنج‌های ذهنی بشر در موردِ بُعدِ مادی حیات ا‌ست (برای اثبات این مدعا فقط کافی‌ست به گسترش و شیوع جنبش‌های زیست‌محیطی در سطح جهانی توجه کنید). این ترس مادی از آینده نامعلوم در کنار معناباختگی جوامع مدرن از منظر روان‌کاوانه و متافیزیکی در مجموع وضعیت وخیمی از استرس و سرگشتگی به وجود آورده است که البته تمرکز این یادداشت به هیچ وجه بر شناسایی ابعاد آن نیست. ما در این یادداشت تنها به یکی از ترس‌های مرتبط با آینده خواهیم پرداخت: نفت.